۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

حق با منه یا تو ؟

گاهی پیش میاد که احساس میکنم دنیا یه طرفه و من یه طرف . خیلی تنها و بی کس میشم . احساس 

میکنم بهم ظلم شده . حتی  گاها فکر میکنم کسی به فکرم نیست   و دوسم نداره .   این احساســـای 

مزخرف نمیدونم فقط برای من پیش میاد ، یا اینکه همه تجربش میکنن. این وضعیت وقتی بدتر میشه  که 

تموم این احساسا از طرف نزدیک ترین و عزیز ترین آدم هات بهت القا بشن . 

خوابیدن تو چنین شبایی برای من خیلی سخته . چون یه حس سردرگم دارم . همیشه همین بوده . همش

به این فکر میکنم که کجای کار اشتباه بوده . چرا اینطوری شده ؟؟؟ولی آخرش به نتیجه ای نمیرسم . 

آدما خیلی وقت ها نمیتونن هم رو درک کنن . هر کی تو وجود خودش حق رو به خودش میده . بخاطر همینم

فکر میکنم چیزی به نام "حق" وجود نداره . یا اگه داشته باشه نسبیه . 

کاش ما آدما موقع تولد ، یه همزاد یا یه موجود مختص به خودمونم با خودمون به این دنیا میاوردیم . یه موجود 

که تو تنهایی هامون دلداریمون میداد ، شبا باهامون قدم میزد و باهامون میومد خرید . 

یه موجود که مهربونی یه خواهر رو داشت ولی حسادتش رو نه ؛

امنیت یه برادر رو داشت ولی زورگوییش رو نه ؛ 

صمیمیت و رازداری یه دوست رو داشت ولی دوریش رو نه ؛

کاشکی همچین موجودی بود :(( 

اولین تجربه ی کوهنوردی

دیروز من برای اولین بار با گروه کوهنوردی رفتم کوه. شب قبلش که از ذوق چشم رو هم نذاشته بودم . صبح

ساعت 5 هم حرکت بود . قضیه اینطور شد که :

صبح ساعت 4 من و بابا رفتیم سمت قرارگاهی که قرار بود از اونجا حرکت کنیم . بابا منو رسوند و خودش 

برگشت . وقتی بچه ها رسیدن ، من احساس غریبی میکردم . چون همشون خیلی صمیمی بودن ولی من

هیچکدومشونو نمیشناختم . خلاصه ماشین حرکت کرد. یکم باهم شوخی کردیم خندیدیم ولی باز یخ من باز 

نشد . بعد از یه سفر جاده ای 2ونیم ساعته رسیدیم به منطقه ی لیقوان . جایی که قرار بود به "آغ داغ" صعود

کنیم . یه گروه 8 نفره بودیم که از دل چمنزار ها و مزرعه ها گذشتیم و شیب های کم ارتفاع رو رد کردیم . 

ولی قرار شد صعود نکنیم چون بچه ها هفته ی پیش دماوند بودن و میخواستن استراحت کنن . بخاطر همین 

از مراتع و دشت ها گذشتیم . از طبیعت هر چی بگم کمه . آفتاب ملایم ، هوای تمیز و خنک ، چمنزار های 

سبز سبز ، درختای بلند ... چیزایی بودن که قبلا نظیرشونو جایی ندیده بودم . یه ساعت اول رو خیلی با

ملاحظه و رسمی با اعضا حرف میزدم . تا جایی که رسیدیم به بغل چشمه . اونجا هشت نفری اتراق کردیم 

گفتیم و خندیدیم و بعد از یه چرت حسابی ، آب بازی کردیم . 

این آب بازی باعث شد که من کاملا یخم باز بشه و حسابی با بچه ها گرم بگیرم . که البته بنظرم یکم زیاده 

روی شد ولی باز تجربه ی خوبی بود . 

بعدش سوار اتوبوس شدیم و تو راه برگشت کلی خندیدیم . تیکه هایی که سعید مینداخت ، سربه سر 

گذاشتن های آنار ، تشویق های فروزان ، حمایت های زهرا، مهربونی های نیلوفر ، نق های ربابه ، 

گوشه گیری احسان و کل کل با مجتبی چیزایی هستن که یادم نمیرن . واقعا به یاد موندنی بود . درسته 

من انتظار صعود به قله داشتم ... ولی خب نه کفشام این اجازه رو میداد ، نه صعود به قله انقدر بیاد موندنی

میشد . به قول بچه های گروه انقدر مه لن مخ کردیم که الان بدنمون گرفته مثل صعود به دماوند :))

هیس! دختران گردشگری نمیکنند!

چرا تو جامعه ی ما وقتی دختر خانمی تصمیم بگیره کوهنورد بشه ، انقدر گارد میگیرن جلوش ؟؟
چرا بهش میگن : دختر جاش تو خونس نه کوه . دختر باید خیاطی و پخت و پز یاد بگیره و بدون خانواده سفر نره.

من دوس دارم رویا های خودم رو دنبال کنم . دوس دارم کوهنورد بشم . چه اشکالی داره یه خانم در کنار -
وظایف خانومانه ای که داره ، یه کوهنورد خوب هم بشه ؟؟؟ 

چرا اینطور برامون جا افتاده که دختر نباید بدون خانواده سفر کنه ؟ 
این همه آژانس گردشگری ، گروه های کوهنوردی معتبر ، اخلاق مدار ، چرا به دخترامون اجازه نمیدیم روحشون
با سفر رشد پیدا کنه ، مستقل تر بشن و روحیشون تازه تر بشه ؟

آیا رواست منی که میخوام کوهنورد بشم ، به همه جواب پس بدم و هر سری که میرم کوه ، کلی عجز و لابه کنم تا پدر اجازه بده ؟؟

اگر عاشق نیستید آزاده باشید !

نمیدونم این رسم بین ما ایرانی ها بابه یا کل دنیا اینجوری هستن . وقتی دو نفر عاشقانه همو دوس دارن هم

ترمزی واسش وجود نداره و یارو رو همه ی ارزش های خانوادگیش پا میزاره ، زمین و زمان رو بهم می دوزه تــا 

به عشقش برسه ، وقتی هم که میخوان ازم هم جدا شن باز ترمز ندارن . از هم متنفر میشن ، پشت هم بد 

میگن و سرانجام با بددهنی و تهمت و دست پیش گرفتن از هم جدا میشن . 

کاش فرهنگ جدا شدن رو یاد بگیریم . نه به خاطر کلاسش . بخاطر اینکه :

وقتی دو نفر از هم جدا میشن به اندازه ی کافی از نبودن هم غمگین هستن ، اگه نیش و کنایه و موارد فوق

 هم بهش اضافه بشه تلخیش چند برابر میشه .