- جودی آبوت
- سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۹۶
- ۰۱:۲۴
- ۵ نظر
پست قبلی کلی راجه به کـــــارر گروهی دردو دل کردم . امروز همون استادمون که کارگروهــی میده صدام کرد
دفترش و ازم خواست که با هم گروهی فعلیم تا آخر ترم به کارم ادامه بدم . آخه سیستم کلاسش این جوریه
که واسه هر پروژه ی جدید هم گروهی ها عوض میشن.منم اولش میخواستم بگم نه ، ولی گفتم راجه بهش
فکر میکنم . استاد میگه آقای م.ح از وقتی با شما هم گروهی شده راه افتاده. مادرشم اومده بود دانشگاه ازم
خواست که بهتون بگم اگه ممکنه به همکاری باهاش ادامه بدین . دو دلم . موندم ادامه بدم . ندم . آخه آقای
م.ح دچار social anxiety هست که تو این شرایط ، آدم بیمار نمیتونه با محیط اطرافش مثل آدم های معمولی
ارتباط برقرار کنه . انقدر این آدمها کم رو و خجالتی میشن که نمیتونن تو جمع سلام بدن . چه برسه به اینکه
بخان صحبت کنن . یه چیزی مثل اوتیسم . ولی حالت مثبت ترش .