پست قبلی کلی راجه به کـــــارر گروهی دردو دل کردم . امروز همون استادمون که کارگروهــی میده صدام کرد

 دفترش و ازم خواست که با هم گروهی فعلیم  تا آخر ترم به کارم ادامه بدم . آخه سیستم کلاسش این جوریه

 که واسه هر پروژه ی جدید هم گروهی ها عوض میشن.منم اولش میخواستم بگم نه ، ولی گفتم راجه بهش

 فکر میکنم . استاد میگه آقای م.ح از وقتی با شما هم گروهی شده راه افتاده. مادرشم اومده بود دانشگاه ازم

 خواست که بهتون بگم اگه ممکنه به همکاری باهاش ادامه بدین . دو دلم  . موندم ادامه بدم . ندم  . آخه آقای 

م.ح دچار social anxiety  هست که تو این شرایط  ، آدم بیمار نمیتونه با محیط اطرافش  مثل آدم های معمولی 

ارتباط برقرار کنه . انقدر این آدمها کم رو و خجالتی میشن که  نمیتونن  تو جمع سلام بدن . چه برسه به اینکه 

بخان صحبت کنن . یه چیزی مثل اوتیسم . ولی حالت مثبت ترش .