الان دقیقا شدم بیست ساله . و من چقدر عاشق بیست ساله شدنم بودم . خیلی دوست 

داشتم این روز برسه و ببینم چه شکلی شدم :) امروز کلاس زبان داشتم . قرار بود کوئیــــز

بگیرم و چند صفحه ای هم کار کنیم . ولی رفتم دیدم بچه ها تدارکاتی برای تولد بنده  دیدن

که من در پوست خودم نگنجیدم ! البته جالبش اینجاست که تولد من  و یکی از زبان آموز ها 

دقیقا تو یه روزه و این باعث شد شور و هیجان بیشتری به این بیست سالگی  اضافه  بشه

حداقل چند ساعتی از تنش همون کار لعنتی اومدم بیرون و از زندگیم لذت بردم . اینم از مـا

که پشت دوربینیم و داریم این عکس رو برای شما میگیریم :)

اینجا هم که آرزو کردیم و شمع فوت کردیم