دیروز میشه گفت از پر مشغله ترین روز های دانشگاهیم بود ! شب قبلش که فقط سه ساعت خوابیده بودم ؛ 

دیروز هم از ساعت 8 تا 5 بعد از ظهر کلاس داشتــــم.از ته دل آرزو میکنم که آدمای خیرخواه ، به آرزو هاشون 

برسن . دیروز درگیر کاغذبازی های همون مورد پست قبلی بود .هی از این اتاق به اون اتاق می رفتم و کسی 

پاسخگو نبود . همه به هم پاس میدادن . منم بخاطر اینکه کارم باید تا قبل امتحانا حل بشه کلافه شده بودم .

 انقدر که رفتم بساط فلافل ولی بیشتر از دوسه گاز نتونستم بخورم . با دوستم مهسا رفتیم پپـــــــش یکی از 

مسئولای آموزشمون که واقعا کار راه بندازه .کاری که قرار بود تا هفته ی دیگه به تعویق بیفته ،تو دو سه دیقه 

به لطف ایشون حل شد . حالا منتظر چهارشنبم که شورا تشکیل بشه و مورد من بررســـی شه ... نفســـم 

تو سینم حبسه تا اون موقه...